یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود
جونم براتون بگه یک آقا شهریار بود که تا چند تا دونه میوه میدید دامن از کف میداد و آب از لب و لوچه اش سرازیر میشد
اخه نی نی ما عاشق خوراکی و مخصوصا میوه بود یه روز که مامان شهریار یه ظرف انگور رو یادش میشه از تو اتاق برداره اقای نی نی یک خوشه انگو رو زیر بخاری قایم میکنه بعدها مامان بیخبر بخاری رو روشن میکنه
بعد گرما باانگور چکار میکنه شما بگین..........
تلفظ انگور در زبان شهریارییییییییییییییی
اگوووووووووووووووووور
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی