شهریارشهریار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فضانورد کوچولو

بدون عنوان

سلام پسری امروز همه اش تتو فکر قیافه ات تو لحظه اول تولد بودم .قربونش بشم که به محض به دنیا اومدن دستت رو کردی تووی دهنت ...
18 مرداد 1390

پسر قرقرو

سلام پسر نازم چند روز خیلی اذیت میکنی و بهونه میگری فکر کنم به خاطر دندونات باشه اما صبر من دیگه تموم شده  مخصوصا موقع افطار کلافه ام میکنی اما وقتی بابا مهدی میاد اوضاع بهتر میشه.اروم تر میشه شکرم اما وقتی سیر خواب میشی بهترین پسر دنیایی... فردا خاله جونتون از شوشتر بر میگرده فشششششفششششششششششه ...
16 مرداد 1390

بدون عنوان

همه چیز ازز زبان شهریار با با مهدی.........ادی بابا مرتضی.....دید     مادر جون......... آدر مامان مریم....ایم   خاله جون ..... دگین و آیه   دایی جون زندایی جون...... دایی آندایی آب  ...... آت آتیش....... ادیش  ماشین ..... دید دردر.......دد  تفنگ.....تیو   ...
15 مرداد 1390

مریضی شهریار

جونم براتون بگه یکدونه پسر ما چند روز بود که خیلی خیلی اذیت میکرد همه اش قر میزد و میخواست بره پیش    ادی  یعنی بابا مهدی ما که نمیفهمیدیم چی میخواد تا اینکه د یه روز صبح که خوشحال و سررحال بود دیدیم یه دندون به 8 تا دندون دیگه اش اضافه شده.خلاصه همه رو خبر کردیم و بعد ازچند روز دیدیم شهریار اقا بدتر شد لب به غذا نمیزنه  بعدا ز معاینه های من یعنی مامان مریم دیدیم دهان اقا شهریار پر از ددون کرسی شده و من از عذاب وجدان داشتم میمیردم که چرا زودتر نفهمیدم  .اخه فکر میکردم خیلی زوده که بقیه دندونات در بیاد خشگل مامان. . ...
15 مرداد 1390

بدون عنوان

شهریار عمر مامان و باباشه خاله جونش رفته شوشتر پش امین اقا دایی جون و زندایی جون رتن مشهد من و شهریار و بابا مهدی رفتیم خونه بابا مرتضی شهریار کلی بازی کرد و خوش گذروند.قربون خنده های یکدونه پسرم بشم من.
8 مرداد 1390

ماجراهای شهریار

جونم براتون بگه عصر یه روز پر کار رفتم سرراغ پرینتر که لیست بیمه رو پرینت بگیرم اما......... کاغذ میرفت داخل پرینتر شلیل می اومد بیرون منو خاله شهریار قیافه امون شده بود اینجوری.    بعد از کلی بررسی متوجه شدیم اقا شهریار توی یک فرصت مناسب اخرین تکه شلیلش رو فرو کررده توی پرینتر و اصلا به روی خودش نمیاره ...
31 تير 1390